mohamad parsamohamad parsa، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
مامانی پارسامامانی پارسا، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
بابایی پارسابابایی پارسا، تا این لحظه: 45 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

محمدپارسا جان

سلام سلام به زودی برمیگردیم

محمدپارسا و محرم1392

سلام پسر مامان و سلام به دوستاي خوبش اين عكسها هم مربوط ميشه به محرم1392 كه من وبابايي شما رو اماده ميكرديم و ميبرديم بيرون تا هيئت هاي عذاداري رو نگاه كني ايشالاه خودت زئدتر بزرگ بشي و بري تو صف هيئت سينه بزني و شما تو اين عكسها 64 تا67روزه هستي پسر عزيزم اين عكساي زير هم مربوط ميشه به عاشورا كه بردمت يه جلسه روضه خاله بابايي داشت و ميخواستن روضه علي اصغر{ع} هم بخونن و يه بچه كوچولو ميخواستن كه لباس علي اصغر{ع} تنش كنن واين شد كه ما شما رو برديم اونجا و اون لباس شريف رو تنت كرديم وخاله بابايي شما رو روي دست گرفت و روضه خوند ومن و مامان بزرگ و عمه جون و كلي خانومهايي كه اونجا بوديم گري...
26 بهمن 1392

محمد پارسا در همايش شير خواران حسيني

سلام پسرم اين عكسها مربوط ميشه به اولين جمعه ماه محرم و همچنين اولين محرمي كه شما هستي كه من به همراه بابايي شما رو برديم مصلي كه با امام حسين {ع} همدردي كنيم و براش عذاداري كنيم و من وبابايي اونجا شما رو. نذر امام زمان {عج} كرديم و اميدوارم خودشون نگهدارت باشن. راستي اون عكسا كه با لباس سفيد هستي رو بابايي برات خرديد و اولش اونا رو تنت كردم و بعدش كه رسيديم مصلي اين لباس سبزهارو بهت هديه دادن و منم همونجا اونا رو تنت كردم وبعدش اونجا كلي خبرنگار بود كه از همه بچه ها عكس مينداخت و از شما هم كلي عكس انداختن.وتاريخ اون روز هم جمعه 17 ابان 1392هست كه شما 62 روزه بودي     ...
25 بهمن 1392

عكسهاي دو ماهگي پارسا جونم

سلام پسرم اين عكسها مربوط ميشه به دوماهگيت كه خيلي شيرين وناز شدي و شيرين كاري ميكني وشما تو اين ماه واكسن دومت رو هم زدي ووزنت هم4800 و قدتم 58 سانتي متر شده بود الهي ماماني فدات بشه         پسر عزيزم همه اين عكس ها رو من وبابايي ازت گرفتيم       ...
24 بهمن 1392

عكساي خوشگلكم

پسر ماماني اينجا 44 روزته و ديگه كم كم منو داري ميشناسي اين عكسم 50 روزگيته كه ديگه بدون كمك من ميتونستي دمر روي شكم بخوابي ولي اينقدر بدت ميومد ازاين كار كه همش نق ميزدي الهي من دورت بگردم اوچولو     اين عكستم واسه 59روزگيته كه حاضرت كرده بودم و داشتيم ميرفتيم خونه عزيز بابايي يعني مادر بزرگ بابايي  ...
23 بهمن 1392

41 روزگي عشقم

پسرعزيزم اين عكست واسه 41 روزگيته داشتم حاضرت ميكردم ببريمت طبقه پايين پيش مامان بزرگ وبابا بزرگ و اولين باري بود كه ميخواستي بري مهموني اخه بابايي تا امروز اجازه نداده بود ببرمت بيرون ميگفت بزار چله اش تموم بشه بعد ميترسيد خدايي نكرده مريض بشي و روز 41 ديگه بلاخره اجازه صادر شد و اولين جايي كه رفتيم خونه بابا بزرگ اينا بود   ...
26 مهر 1392

خاطرات چهل روزگي

سلام به پسر نازم و دوستاي خوبش اين عكسا براي وقتي هست كه شما 40روزت شده بود كه مامان بزرگ و عمه جون اومدن خونه ما و ما شما برديم حموم چله و بعدش هم كلي مهمون واسه ناهار اومدن خونمون و خيلي بهمون خوش گذشت و شما هم كم كم داشتي مارو ميشناختي خوابت تنظيم شده بود و هرروز دوست داشتني تر ميشدي عزيز دلم     ...
25 مهر 1392

سري جديد از عكس هاي محمد پارسا

سلام عسلم شما اينجا28 روزه هستي وحالا 29 روزگيت  الهي قربونت بشم كه هرروز خوشگلتر ميشي واما يك ماهگيت عزيزم .مباركمون باشه كه 30 روزه شدي.پسر گلم من وبابايي تو اين روز يعني 17 مهر برديمت قد و وزن وشما وزنت 3/200وقدتت 52 سانتي متر شده بود ماشالا خوب داشتي رشد ميكردي ولي هنوز خيلي كوچولو بودي   ...
14 مهر 1392