mohamad parsamohamad parsa، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
مامانی پارسامامانی پارسا، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
بابایی پارسابابایی پارسا، تا این لحظه: 45 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

محمدپارسا جان

سلام سلام به زودی برمیگردیم

جاهایی که تو عید رفتیم

سلام پسر عزیزم این پست رو با کمی تاخیر برای شما و دوستای عزیزمون میزارم چون تو این مدت حسابی سرم شلوغ بود و عکسای مربوط به این پستت خیلی دیر بدستم رسید و خودمم کمی کوتاهی کردم امیدوارم منو ببخشی عزیز دل مامانی   ما امسال مسافرت نرفتیم چون شما خیلی کوچولو بودی و ترسیدیم که اذیت بشی ولی تا دلت بخواد رفتیم مهمونی و کلی هم مهمون داشتیم و ما از صبح میزدیم بیرون و اخر شب برمیگشتیم خونه و شما هم دیگه از خستگی حسابی کلافه میشدی و راستی چون عید اولت بود هر جایی که میرفتیم بهت عیدی میدادن و کلی عیدی جمع کردیااااااا ناقلای من   خوب اولین جایی که درست چند دقیقه بعد از سال تحویل رفتیم خونه عزیز مادر بزرگ بابایی بود چون ...
12 ارديبهشت 1393

روز مادر

سلام به همه مامانای عزیز و مهربون روز مادر رو به همتون تبریک میگم مخصوصا به مادر شوهر عزیزم و عمه محمدپارسا جونم که تازه داره مامان میشه    ...
31 فروردين 1393

اولین عید پسر عزیزمون

  سلام پسرم اینجا اولین عید زندگیت هست وشما شش ماه و 12 روزت هست امیدوارم هزاران عید دیگه رو هم ببینی قشنگ تر از گل الهی فدات بشم من .راستی اصلا نمیزاشتی ازت عکس بگیرم با هزار زحمت تونستم چند تا عکس ازت بگیرم که برات میزارمشون عکس اول از سفره هفت سینمون اینم از بقیه عکسات اینم از سفره هفت سین محمد پارسا که برا دوستاش چیده    ...
1 فروردين 1393

اولین چهار شنبه سوری عشقم

سلام نفس مامان سلام دوستای خوبم این عکسا مربوط میشه به اولین چهارشنبه سوری محمد پارسا که رفتیم خونه مادربزرگ بابایی و کلی فشفشه زدیم اون شب خیلی بهمون خوش گذشت وشما این جا شش ماه و 10 روزته                                               ...
27 اسفند 1392

شش ماهگي

سلام عشقم عمرم نفسم سلام دوستاي عزيزم پسر گلم دارو ندارم همه كسم شش ماهگيت مبارك باشه من تو رو عاشقانه دوستت دارم نفس مامان چند روز پيش من وبابايي شما رو برديم براي واكسن شش ماهگي كه بزني الهي بميرم برات چقدر دردت اومد كاش اون امپولو ميكرد تو چشم من ولي به پاي تو نميزد       وقتي امپول رو بهت زد اولش شوكه شدي وبعد زدي زير گريه ولي خدا رو شكر زياد اذيت نشدي و تب هم نكردي فقط تا دوروز بي حوصله بودي .وبعد از اين كه واكسنت رو زدن بردمت واسه قدو وزن كه قدت 68 سانت و وزنتم 7200 شده بوده      دكتر گفت خوبه ولي من اصلا راضي نيستم چون نسبت به بچه هاي همسنت خيلي كوچول...
22 اسفند 1392

خاطرات 5 ماهگي

سلام پسر گلم بالاخره موفق شدم برات پست جديد بزارم تو اين پست ميخوام كارهايي كه تو     ماهگي كردي رو برام بنويسم و عكساشو برات بزارم    اول اينكه لثه هات خيلي ميخوارن و همش اب از دهنت ميره و بعضي وقتها كلافت ميكنه    به حرف زدنهات ددد بااااابااااا وآآآآآآآآآآبوووووووووووو هم اظافه شده و خيلي هم الكي جيغ ميكشي هر چي لازم داري يا گرسنت ميشه با گريه نميگي و جيق ميكشي اونم با صداي بلند      تو چهار ماهگي گفتم كه ميتوني به پهلو بشي اما الان ديگه قشنگ دمر ميشي و سرت رو بالا نگه ميداري و وقتي خسته ميشي دنگ صورتت رو ميكوبي زمين و درت مياد بعد گريه ميكني و ما هم همش بايد مواظب شما ...
14 اسفند 1392

كارهايي كه از 2ماه تا 4 ماه انجام دادي

سلام پسر قشنگم امروز ميخوام كارهايي كه از 2 ماهگي تا 4ماهگي رو كردي برات توضيح بدم خوب شما دو ماه و سه روزت بود كه شروع كردي به قام وقوم كردن و هروقت كه باهات حرف ميزديم شما هم شروع ميكردي و هي قاممممممممم قوممممممممممم اوومممممم هيه ميكردي واينكه واكسن دو ما هگيت رو با بابايي رفتيم زدي و كلي گريه كردي  واينم عكس دو ماهگيت واما كارهاي 3 ماهگيت خوشگلم شما وقتي 3ماه و 3 روزت بود شروع كردي ب انگشت خوردن وهمش هم دنبال انگشت هات بودي و خيلي از اين كار لذت ميبردي ووقتي كه 3 ماه و9روزه شدي براي اولين بار با صداي بلند وقتي داشتيم با هم بازي ميكرديم خنديدي و منم كلي ذوق كردم وسري...
5 اسفند 1392

كارهاي جديد محمد پارسا

سلام پسر عزيزم سلام دوستاي خوبش بدليل اينكه من خيلي عقب اوفتادم از بروز بودن وبلاگ محمد پارسا ميخوام تند تند براش پشت هم پست بزارم تا برسم به سن الانش پس خواهشمندم از همه پست هاش ديدن كنيد و براش نظر بزاريد خوشحال ميشم با تشكر   خوب پسرم اين عكسم مربوط ميشه به وقتي 2ماه و21 روزت بود كه رفته بوديم خونه پسر خاله بابايي واسه مهموني كه اونا هم دوتا دختر ناز و خوشگل دارن كه از شما بزرگترن من عكس دختر كوچكترشو دارم برات ميزارم ماشالا خيلي نازو بامزست و همش فكر ميكنه شما عروسكي ميخواد دست و پا تو از جا بكنه و ما همش مواظب شما و يگانه جون هستيم اينم از عكس شما و يگانه پسرو اگه دقت كرده باشي تو بيشتر عك...
29 بهمن 1392

عكساي پارسا جونم با دوستش

پسر نازم سلام شما تو اين عكسها 73 روزه هستي كه دوست من به همراه ني ني شون اومدن خونه ما و ني ني شون تازه يك ماه بود كه بدنيا اومده بود و اسمش هم مثل اسم شما محمد پارسا هست . واين ها هم بعداز رفتنشون هست ...
28 بهمن 1392

عكسايي از خوابيدن جوجه ما

پسر عزيزم شما تو اين عكسها 67 روزه وحاضرت كردم بريم خونه مادربزرگ بابايي كه يك دفعه ديدم خوابت برد فداي اون خوابيدنت بشم كه اينقدر ناز خوابيدي                                                  وحالا عكسهاي71 روزگيت اين عكسارو از تو پشه بندي كه شكل چادر مسافرتي هست ازت انداختم اخه چند روز قبلش شما كنار من خوابيده بودي و حدود ساعت پنج صبح بود كه ديدم داري نق نق ميكني اولش فكر كردم گرسنت شده پا شدم بهت شير بدم كه يك دفعه ديدم روي تنت پراز مورچه شده نميدونم مورچه از كجا اومده بود داشت شما رو ميخور...
27 بهمن 1392