سری جدید از عکسای هشت ماهگی عشق مامان وبابایی
پسرم این عکسا واسه وقتی که مامان بزرگ رفته بود مکه ووقتی که داشت بر میگشت ازت انداختیم وشما اینجا8ماه و14 روزته تاریخشم2خرداد1392 هست
این عکس قبل از اومدن مامان بزرگه که منتظرش بودیم
این جا هم دیگه مامانی از راه رسید وتو این عکس من وبابایی و زن دایی مریم و مامان بزرگ و بابابزرگ و خودت هستیم
تو این عکسم من و عمه جون ومامان بزرگ وبابابزرگ هستیم راستی یه خبر خوب عمه جون هم حاملست داره برات یه هم بازی میاد الان عمه جون حدود چهار ماه که نی نی تو دلشه
تواین عکسا هم شما اولین دندونترو که در اوردی بابایی فرداش رفت برات کباب خرید و شما هم ددددددد بخور تاریخ اولین دندون در اوردنت6خرداد1393مصادف با8 ماه و18 روزگیت بود
خوب تو این عکسا هم شما 8ماه و24روزته روز قبل جشن دندونیته که داشتی کارتون تماشا میکردی و منم مشغول کارهام بودم و اومدم دیدم تو صندلیت خوابت برده الهی من قربونت بشم که اینقدر خوب و ارومی
خوب عشق مامانی عکسای جشنت رو تویه پست دیگه میزارم که این پستت طولانی نشه عشق مامان من وبابایی خیلی دوستت داریم وشما بهترین پسر دنیایی
واقعا ازت ممنونم که اینقدر پسر خوب وعاقل و اروم و خوب و مهربون با عشقی هرچی بگم کم گفتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی