mohamad parsamohamad parsa، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامانی پارسامامانی پارسا، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
بابایی پارسابابایی پارسا، تا این لحظه: 45 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

محمدپارسا جان

سلام سلام به زودی برمیگردیم

شش ماهگي

سلام عشقم عمرم نفسم سلام دوستاي عزيزم پسر گلم دارو ندارم همه كسم شش ماهگيت مبارك باشه من تو رو عاشقانه دوستت دارم نفس مامان چند روز پيش من وبابايي شما رو برديم براي واكسن شش ماهگي كه بزني الهي بميرم برات چقدر دردت اومد كاش اون امپولو ميكرد تو چشم من ولي به پاي تو نميزد       وقتي امپول رو بهت زد اولش شوكه شدي وبعد زدي زير گريه ولي خدا رو شكر زياد اذيت نشدي و تب هم نكردي فقط تا دوروز بي حوصله بودي .وبعد از اين كه واكسنت رو زدن بردمت واسه قدو وزن كه قدت 68 سانت و وزنتم 7200 شده بوده      دكتر گفت خوبه ولي من اصلا راضي نيستم چون نسبت به بچه هاي همسنت خيلي كوچول...
22 اسفند 1392

خاطرات 5 ماهگي

سلام پسر گلم بالاخره موفق شدم برات پست جديد بزارم تو اين پست ميخوام كارهايي كه تو     ماهگي كردي رو برام بنويسم و عكساشو برات بزارم    اول اينكه لثه هات خيلي ميخوارن و همش اب از دهنت ميره و بعضي وقتها كلافت ميكنه    به حرف زدنهات ددد بااااابااااا وآآآآآآآآآآبوووووووووووو هم اظافه شده و خيلي هم الكي جيغ ميكشي هر چي لازم داري يا گرسنت ميشه با گريه نميگي و جيق ميكشي اونم با صداي بلند      تو چهار ماهگي گفتم كه ميتوني به پهلو بشي اما الان ديگه قشنگ دمر ميشي و سرت رو بالا نگه ميداري و وقتي خسته ميشي دنگ صورتت رو ميكوبي زمين و درت مياد بعد گريه ميكني و ما هم همش بايد مواظب شما ...
14 اسفند 1392

كارهايي كه از 2ماه تا 4 ماه انجام دادي

سلام پسر قشنگم امروز ميخوام كارهايي كه از 2 ماهگي تا 4ماهگي رو كردي برات توضيح بدم خوب شما دو ماه و سه روزت بود كه شروع كردي به قام وقوم كردن و هروقت كه باهات حرف ميزديم شما هم شروع ميكردي و هي قاممممممممم قوممممممممممم اوومممممم هيه ميكردي واينكه واكسن دو ما هگيت رو با بابايي رفتيم زدي و كلي گريه كردي  واينم عكس دو ماهگيت واما كارهاي 3 ماهگيت خوشگلم شما وقتي 3ماه و 3 روزت بود شروع كردي ب انگشت خوردن وهمش هم دنبال انگشت هات بودي و خيلي از اين كار لذت ميبردي ووقتي كه 3 ماه و9روزه شدي براي اولين بار با صداي بلند وقتي داشتيم با هم بازي ميكرديم خنديدي و منم كلي ذوق كردم وسري...
5 اسفند 1392

كارهاي جديد محمد پارسا

سلام پسر عزيزم سلام دوستاي خوبش بدليل اينكه من خيلي عقب اوفتادم از بروز بودن وبلاگ محمد پارسا ميخوام تند تند براش پشت هم پست بزارم تا برسم به سن الانش پس خواهشمندم از همه پست هاش ديدن كنيد و براش نظر بزاريد خوشحال ميشم با تشكر   خوب پسرم اين عكسم مربوط ميشه به وقتي 2ماه و21 روزت بود كه رفته بوديم خونه پسر خاله بابايي واسه مهموني كه اونا هم دوتا دختر ناز و خوشگل دارن كه از شما بزرگترن من عكس دختر كوچكترشو دارم برات ميزارم ماشالا خيلي نازو بامزست و همش فكر ميكنه شما عروسكي ميخواد دست و پا تو از جا بكنه و ما همش مواظب شما و يگانه جون هستيم اينم از عكس شما و يگانه پسرو اگه دقت كرده باشي تو بيشتر عك...
29 بهمن 1392

عكساي پارسا جونم با دوستش

پسر نازم سلام شما تو اين عكسها 73 روزه هستي كه دوست من به همراه ني ني شون اومدن خونه ما و ني ني شون تازه يك ماه بود كه بدنيا اومده بود و اسمش هم مثل اسم شما محمد پارسا هست . واين ها هم بعداز رفتنشون هست ...
28 بهمن 1392

عكسايي از خوابيدن جوجه ما

پسر عزيزم شما تو اين عكسها 67 روزه وحاضرت كردم بريم خونه مادربزرگ بابايي كه يك دفعه ديدم خوابت برد فداي اون خوابيدنت بشم كه اينقدر ناز خوابيدي                                                  وحالا عكسهاي71 روزگيت اين عكسارو از تو پشه بندي كه شكل چادر مسافرتي هست ازت انداختم اخه چند روز قبلش شما كنار من خوابيده بودي و حدود ساعت پنج صبح بود كه ديدم داري نق نق ميكني اولش فكر كردم گرسنت شده پا شدم بهت شير بدم كه يك دفعه ديدم روي تنت پراز مورچه شده نميدونم مورچه از كجا اومده بود داشت شما رو ميخور...
27 بهمن 1392

محمدپارسا و محرم1392

سلام پسر مامان و سلام به دوستاي خوبش اين عكسها هم مربوط ميشه به محرم1392 كه من وبابايي شما رو اماده ميكرديم و ميبرديم بيرون تا هيئت هاي عذاداري رو نگاه كني ايشالاه خودت زئدتر بزرگ بشي و بري تو صف هيئت سينه بزني و شما تو اين عكسها 64 تا67روزه هستي پسر عزيزم اين عكساي زير هم مربوط ميشه به عاشورا كه بردمت يه جلسه روضه خاله بابايي داشت و ميخواستن روضه علي اصغر{ع} هم بخونن و يه بچه كوچولو ميخواستن كه لباس علي اصغر{ع} تنش كنن واين شد كه ما شما رو برديم اونجا و اون لباس شريف رو تنت كرديم وخاله بابايي شما رو روي دست گرفت و روضه خوند ومن و مامان بزرگ و عمه جون و كلي خانومهايي كه اونجا بوديم گري...
26 بهمن 1392